شرایطى که براى زمامدار ضرورى است مستقیماً ناشى از طبیعت طرز حکومت اسلامى است. پس از شرایط عامه مثل عقل و تدبیر، دو شرط اساسى وجود دارد که عبارتند از:
1- علم به قانون
2- عدالت
چنانکه پس از رسول اکرم «صلى الله علیه وآله» وقتى در آن کسى که باید عهدهدار خلافت شود، اختلاف پیدا شد باز در اینکه مسئول امر خلافت باید فاضل باشد، هیچ گونه اختلاف نظرى میان مسلمانان بروز نکرد. اختلاف فقط در دو موضوع بود.
1- چون حکومت اسلام حکومت قانون است، براى زمامدار علم به قوانین لازم مىباشد، چنانکه در روایات آمده است. نه فقط براى زمامدار بلکه براى همه افراد، هر شغل یا وظیفه و مقامى داشته باشند چنین علمى ضرورت دارد. منتهى حاکم باید افضلیت علمى داشته باشد. ائمه ما براى امامت خودشان به همین مطلب استدلال کردند که امام باید فضل بر دیگران داشته باشد. اشکالاتى هم که علماى شیعه بر دیگران نمودهاند در همین بوده که فلان حکم را از خلیفه پرسیدند نتوانست جواب بگوید، پس لایق خلافت و امامت نیست. فلان کار را بر خلاف احکام اسلام انجام داد، پس لایق امامت نیست .... (1)
قانوندانى و عدالت از نظر مسلمانان، شرط و رکن اساسى است. چیزهاى دیگر در آن دخالت و ضرورت ندارد. مثلاً علم به چگونگى ملائکه، علم به اینکه صانع تبارک و تعالى داراى چه اوصافى است، هیچ یک در موضوع امامت دخالت ندارد. چنانکه اگر کسى همه علوم طبیعى را بداند و تمام قواى طبیعت را کشف کند یا موسیقى را خوب بلد باشد، شایستگى خلافت را پیدا نمىکند و نه به این وسیله بر کسانى که قانون اسلام را مىدانند و عادلند، نسبت به تصدى حکومت، اولویت پیدا مىکند.
آنچه مربوط به خلافت است و در زمان رسول اکرم «صلى الله علیه وآله وسلّم» و ائمه ما «علیهم السلام» درباره آن صحبت و بحث شده و بین مسلمانان هم مسلّم بوده این است که حاکم و خلیفه اولاً باید احکام اسلام را بداند یعنى قانوندان باشد و ثانیاً عدالت داشته، از کمال اعتقادى و اخلاقى برخوردار باشد. عقل همین اقتضا را دارد. زیرا حکومت اسلامى حکومت قانون است، نه خودسرى و نه حکومت اشخاص بر مردم.
اگر زمامدار مطالب قانونى را نداند، لایق حکومت نیست. چون اگر تقلید کند، قدرت حکومت شکسته مىشود و اگر نکند، نمىتواند حاکم و مجرى قانون اسلام باشد. و این مسلّم است که «الفقهاء حکام على السلاطین»(2)، سلاطین اگر تابع اسلام باشند باید به تبعیت فقها درآیند و قوانین و احکام را از فقها بپرسند و اجرا کنند. در این صورت حکام حقیقى همان فقها هستند، پس بایستى حاکمیت رسماً به فقها تعلق بگیرد، نه به کسانى که به علت جهل به قانون مجبورند از فقها تبعیت کنند.
2- زمامدار بایستى از کمال اعتقادى و اخلاقى برخوردار و عادل باشد و دامنش به معاصى آلوده نباشد. کسى که مىخواهد حدود جارى کند، یعنى قانون جزاى اسلام را به مورد اجرا گذارد، متصدى بیت المال و خرج و دخل مملکت شود، و خداوند اختیار اداره بندگانش را به او بدهد باید معصیت کار نباشد و «لا ینالُ عَهدى الظالمین»(3) خداوند تبارک و تعالى به جائر چنین اختیارى نمىدهد.
زمامدار اگر عادل نباشد در دادن حقوق مسلمین، اخذ مالیاتها و صرف صحیح آن و اجراى قانون جزا، عادلانه رفتار نخواهد کرد و ممکن است اعوان و انصار و نزدیکان خود را بر جامعه تحمیل نماید و بیت المال مسلمین را صرف اغراض شخصى و هوسرانى خویش کند. (4)
شرط مرجعیت لازم نیست.
من از ابتدا معتقد بودم و اصرار داشتم که شرط مرجعیت لازم نیست. مجتهد عادل مورد تأیید خبرگان محترم سراسر کشور کفایت مىکند. اگر مردم به خبرگان رأى دادند تا مجتهد عادلى را براى رهبرى حکومتشان تعیین کنند. وقتى آنها هم فردى را تعیین کردند تا رهبرى را به عهده بگیرد، رهبرى او مورد قبول مردم است. در این صورت او ولى منتخب مردم مىشود و حکمش نافذ است. (5)
الگوى رهبرى
رهبر در محکمه
در صدر اسلام در دو زمان، دو بار حکومت اصیل اسلام محقق شد، یک زمان رسولالله «صلى الله علیه وآله وسلّم» و دیگر وقتى که در کوفه على بن ابىطالب سلامالله علیه حکومت مىکرد. در این دو مورد بود که ارزشهاى معنوى حکومت مىکرد. یعنى یک حکومت عدل برقرار و حاکم ذرهاى از قانون تخلف نمىکرد. حکومت در این دو زمان حکومت قانون بوده است و شاید دیگر هیچ وقت حاکمیت قانون را بدانگونه سراغ نداشته باشیم، حکومتى که ولىّ امرش ـ که حالا به سلطان یا رئیس جمهور تعبیر مىکنند ـ در مقابل قانون با پایینترین فردى که در آنجا زندگى مىکند على السواء باشد. در حکومت صدر اسلام این معنى بوده است. حتى قضیهاى از حضرت امیر در تاریخ است: در وقتى که حضرت امیر سلامالله علیه حاکم وقت و حکومتش از حجاز تا مصر و تا ایران و جاهاى بسیارى دیگر بسط داشت، قضات هم از طرف خودش تعیین مىشد، در یک قضیهاى که ادعایى بود بین حضرت امیر و یک نفر یمنى که آن هم از اتباع همان مملکت بود قاضى حضرت امیر را خواست. در صورتى که قاضى دست نشانده خود او بود، و حضرت امیر بر قاضى وارد شد و قاضى خواست به او احترام بگذارد، امام فرمود که در قضا به یک فرد احترام نکنید، باید من و او علىالسواء باشیم. و بعد هم که قاضى بر ضد حضرت امیر حکم کرد، با روى گشاده قبول کرد.
این حکومتى است که در مقابل قانون همگى علىالسواء حاضرند، براى اینکه قانون اسلام قانون الهى است و همه در مقابل خداى تبارک و تعالى حاضرند، چه حاکم، چه محکوم، چه پیغمبر و چه امام و چه سایر مردم. (6)
رهبر بین مردم
حاکم اسلام مثل حاکمهاى دیگر از قبیل سلاطین یا رؤساى جمهورى نیست. حاکم اسلام، حاکمى است که در بین مردم، در همان مسجد کوچک مدینه مىآمد و به حرفهاى مردم گوش مىکرد و آنهایى که مقدرات مملکت دستشان بود، مثل سایر طبقات مردم در مسجد اجتماع مىکردند و اجتماعشان به صورتى بود که کسى که از خارج مىآمد نمىفهمید که کى رئیس مملکت است و کى صاحب منصب است و چه کسانى مردم عادى هستند. لباس، همان لباس مردم، معاشرت، همان معاشرت مردم و براى اجراى عدالت طورى بود که اگر چنانچه یک نفر از پایینترین افراد ملت، بر شخص اول مملکت ادعایى داشت و پیش قاضى مىرفت، قاضى شخص اول مملکت را احضار مىکرد و او هم حاضر مىشد. (7)
ولایت فقیه ضد دیکتاتورى
در اسلام قانون حکومت مىکند. پیغمبر اکرم هم تابع قانون بود، تابع قانون الهى، نمىتوانست تخلف بکند. خداى تبارک و تعالى مىفرماید که اگر چنانچه یک چیزى بر خلاف آن چیزى که من مىگویم تو بگویى من تو را اخذ مىکنم و «وتینت» را قطع مىکنم،(8) اگر پیغمبر یک شخص دیکتاتور بود و یک شخصى بود که از او مىترسیدند که مبادا یک وقت همه قدرتها که دست او آمد دیکتاتورى بکند، اگر او شخص دیکتاتور بود، آن وقت فقیه هم مىتواند باشد. (9)
فقیه، مستبد نمىشود، فقیهى که این اوصاف را دارد عادل است، عدالتى که غیر از عدالت اجتماعى، عدالتى که یک کلمه دروغ او را از عدالت مىاندازد، یک نگاه به نامحرم او را از عدالت مىاندازد، یک همچو آدمى نمىتواند خلاف بکند، خلاف نمىکند. (10)
اختیارات رهبرى و حکومت
اگر فرد لایقى که داراى این دو خصلت باشد، بپا خاست و تشکیل حکومت داد، همان ولایتى را که حضرت رسول اکرم «صلى الله علیه وآله وسلّم» در امر اداره جامعه داشت، دارا مىباشد و بر همه مردم لازم است که از او اطاعت کنند.
این توهّم که اختیارات حکومتى رسول اکرم «صلى الله علیه وآله وسلّم» بیشتر از حضرت امیر «علیه السلام» بود، یا اختیارات حکومتى حضرت امیر «علیه السلام» بیش از فقیه است، باطل و غلط است. البته فضائل حضرت رسول اکرم «صلى الله علیه وآله وسلّم» بیش از همه عالم است و بعد از ایشان فضائل حضرت امیر - علیه السلام - از همه بیشتر است; لکن زیادى فضائل معنوى، اختیارات حکومتى را افزایش نمىدهد. همان اختیارات و ولایتى که حضرت رسول و دیگر ائمه «صلوات الله علیهم» در تدارک بسیج و سپاه، تعیین ولات و استانداران، گرفتن مالیات و صرف آن در مصالح مسلمانان داشتند، خداوند همان اختیارات را براى حکومت فعلى قرار داده است، منتهى شخص معینى نیست، روىِ عنوانِ «عالمِ عادل» است.
وقتى مىگوییم ولایتى را که رسول اکرم «صلى الله علیه وآله وسلّم» و ائمه «علیهم السلام» داشتند، بعد از غیبت، فقیه عادل دارد، براى هیچ کس این توهم نباید پیدا شود که مقام فقها همان مقام ائمه ـ علیهم السلام ـ و رسول اکرم «صلى الله علیه وآله وسلّم» است. زیرا اینجا صحبت از مقام نیست، بلکه صحبت از وظیفه است. ولایت یعنى حکومت و اداره کشور و اجراى قوانین شرع مقدس، یک وظیفه سنگین و مهم است نه اینکه براى کسى شان و مقام غیر عادى به وجود بیاورد و او را از حد انسان عادى بالاتر ببرد. به عبارت دیگر ولایت مورد بحث، یعنى حکومت و اجرا و اداره، بر خلاف تصورى که خیلى افراد دارند امتیاز نیست، بلکه وظیفهاى خطیر است.
یکى از امورى که فقیه متصدى ولایت آن است، اجراى حدود (یعنى قانون جزاى اسلام) است. آیا در اجراى حدود بین رسول اکرم «صلى الله علیه وآله وسلّم» و امام و فقیه امتیازى است؟ یا چون رتبه فقیه پائینتر است، باید کمتر بزند؟ حد زانى که صد تازیانه است اگر رسول اکرم «صلى الله علیه وآله وسلّم» جارى کند 150 تازیانه مىزند و حضرت امیر المؤمنین «علیه السلام» 100 تازیانه و فقیه 50 تازیانه؟ یا اینکه حاکم، متصدى قوه اجرائیه است و باید حد خدا را جارى کند، چه رسول الله «صلى الله علیه وآله وسلّم» باشد و چه حضرت امیر المؤمنین «علیه السلام» ، یا نماینده و قاضى آن حضرت در بصره و کوفه، یا فقیه عصر.
دیگر از شؤون رسول اکرم «صلى الله علیه وآله وسلّم» و حضرت امیر «علیه السلام» اخذ مالیات، خمس، زکات، جزیه و خراج اراضى خراجیه است. آیا رسول اکرم «صلى الله علیه وآله وسلّم» اگر زکات بگیرد، چقدر مىگیرد؟ از یک جا، ده یک و از یک جا، بیست یک؟
حضرت امیر المؤمنین «علیه السلام» خلیفه شدند، چه مىکنند؟ جناب عالى فقیه عصر و نافذ الکلمه شدید، چطور؟ آیا در این امور، ولایت رسول اکرم «صلى الله علیه وآله وسلّم» با حضرت امیر المؤمنین «علیه السلام» و فقیه، فرق دارد؟ خداوند متعال رسول اکرم «صلى الله علیه وآله وسلّم» را «ولى» همه مسلمانان قرار داده و تا وقتى آن حضرت باشند، حتى بر حضرت امیر «علیه السلام» ولایت دارند. پس از آن حضرت، امام بر همه مسلمانان حتى بر امام بعد از خود ولایت دارد، یعنى اوامر حکومتى او درباره همه نافذ و جارى است و مىتواند والى نصب و عزل کند.
همانطور که پیغمبر اکرم «صلى الله علیه وآله وسلّم» مأمور اجراى احکام و برقرارى نظامات اسلام بود و خداوند او را رئیس و حاکم مسلمین قرار داده و اطاعتش را واجب شمرده است فقهاى عادل هم بایستى رئیس و حاکم باشند و اجراى احکام کنند و نظام اجتماعى اسلام را مستقر گردانند. (11)
حکومت از احکام اولیه و مقدم بر احکام فرعیه است
اگر اختیارات حکومت در چارچوب احکام فرعیه الهیه است، باید عرض حکومت الهیه و ولایت مطلقه مفوّضه به نبى اسلام ـ صلى الله علیه و آله ـ یک پدیده بى معنى و محتوا باشد.
حکومت که شعبهاى از ولایت مطلقه رسول الله «صلى الله علیه وآله وسلّم» است، یکى از احکام اولیه اسلام است و مقدم بر تمام احکام فرعیه حتى نماز و روزه و حج است. حاکم مىتواند مسجد یا منزلى را که در مسیر خیابان است خراب کند و پول منزل را به صاحبش رد کند، حاکم مىتواند مساجد را در موقع لزوم تعطیل کند و مسجدى که ضرار باشد در صورتى که رفع بدون تخریب نشود، خراب کند. حکومت مىتواند قراردادهاى شرعى را که خود با مردم بسته است، در موقعى که آن قرارداد مخالف مصالح کشور و اسلام باشد یک جانبه لغو کند و مىتواند هر امرى را چه عبادى و یا غیر عبادى است که جریان آن مخالف مصالح اسلام است، از آن، مادامى که چنین است جلوگیرى کند. حکومت مىتواند از حج که از فرایض مهم الهى است، در مواقعى که مخالف صلاح کشور اسلامى دانست موقتاً جلوگیرى کند. (12)
ولایت و حق تحدید مالکیت
در اسلام اموال مشروع و محدود به حدودى است یکى از چیزهایى که مترتب بر ولایت فقیه است و مع الأسف این روشنفکرهاى ما نمىفهمند که ولایت فقیه یعنى چه، یکىاش هم تحدید این امور است.
مالکیت را در عین حال که شارع مقدس محترم شمرده است، لکن ولى امر مىتواند همین مالکیت محدودى که ببیند خلاف صلاح مسلمین و اسلام است، همین مالکیت مشروع را محدودش کند به یک حد معیّنى و با حکم فقیه از او مصادره بشود. (13)
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1ـ بحارالانوار، ج25، ص116؛ نهج البلاغه، ص588، خطبه 172؛ الاحتجاج، ج1، ص229.
2ـ مستدرک الوسائل، ج17، ص321، «کتاب القضاء»، «ابواب صفات قاضى»، باب 11، حدیث33.
3ـ سوره بقره/ 124.
4- ولایت فقیه – ص61ـ 58
5- صحیفه نور جلد 21- ص 129 – تاریخ 9/2/68
6- صحیفه نور جلد 10ـ ص169ـ168 ـ تاریخ:17/8/58
7- صحیفه نور جلد 3ـ ص84ـ تاریخ: 18/8/57
8- اشاره به آیات مبارکه 44- 46 سوره الحاقة است که مىفرماید: وَلَوْ تَقَوَّلَ عَلَیْنَا بَعْضَ الْأَقَاوِیلِ * لَأَخَذْنَا مِنْهُ بِالْیَمِینِ * ثُمَّ لَقَطَعْنَا مِنْهُ الْوَتِینَ .«و اگر (محمد) به ما به دروغ سخنانى را مىبست، قطعاً ما او را به قهر مىگرفتیم و شاهرگش را قطع مىکردیم.»
9- صحیفه نور جلد 10- ص 29 – تاریخ: 30/8/58
10- صحیفه نور جلد 11ـ ص 133 ـ تاریخ: 7/10/58
11- ولایت فقیه ـ ص 93-92
12- صحیفه نور ج 20- ص 170- تاریخ: 16/10/66
13- صحیفه نور جلد 10 – ص 138 – تاریخ 14/8/58
کار بزرگ امام(ره)
اولین کار بزرگ او، احیاى اسلام بود. دویست سال است که دستگاههاى استعمارى سعى کردند تا اسلام به دست فراموشى سپرده شود. یکى از نخستوزیرهاى انگلیس در جمع سیاستمداران استعمارى دنیا اعلام کرده بود که ما باید اسلام را در کشورهاى اسلامى منزوى کنیم! قبل و بعد از آن نیز پولهاى گزافى خرج شد تا اسلام در درجهى اول از صحنهى زندگى، و در درجهى دوم از ذهن و عمل فردى انسانها خارج شود؛ چون مىدانستند این دین، بزرگترین مانع در راه چپاول قدرتهاى بزرگ و استکبارى است. امام ما اسلام را دوباره زنده کرد و به ذهن و عمل انسانها و صحنهى سیاسى جهان برگرداند.
دومین کار بزرگ او، اعادهى روح عزت به مسلمین بود. اینگونه نبود که اسلام صرفاً در بحثها و تحلیلها و دانشگاهها و صحن جامعه و زندگى مردم مطرح شود؛ بلکه بر اثر نهضت امام ما، مسلمانها در همه جاى عالم احساس عزت کردند.
یک نفر مسلمان از کشورى بزرگ که مسلمین در آن در اقلیت قرار دارند، به من مىگفت: قبل از انقلاب اسلامى، مسلمان بودن خود را هرگز اظهار نمىکردیم. طبق فرهنگ آن کشور، همه اسم محلى داشتند، و هرچند خانوادههاى مسلمان روى بچههاى خود اسم اسلامى مىگذاشتند، اما جرأت نمىکردند آن اسم را اظهار کنند و از بیان آن خجالت مىکشیدند! اما بعد از انقلاب شما، مردم ما با افتخار اسم اسلامى خود را مىگویند، و اگر از آنها بپرسند که شما چه کسى هستید، اول آن اسم اسلامى را با افتخار بر زبان مىآورند.
بنابراین، با کار بزرگى که امام(ره) انجام داد، مسلمانها در همه جاى دنیا احساس عزت مىکنند و به مسلمانى و اسلام خود مىبالند.
سومین کار بزرگ او این بود که به مسلمانها احساس درک امت اسلامى داد. قبل از این، مسلمانها در هر جاى دنیا که بودند، چیزى به نام امت اسلامى برایشان مطرح نبود و یا اصلاً جدى تلقى نمىشد. امروز همهى مسلمانها در اقصاى آسیا تا قلب آفریقا و تمام خاورمیانه و در اروپا و امریکا، احساس مىکنند که جزو یک جامعهى جهانىِ بزرگ به نام امت اسلامى هستند. امام احساس شعور نسبت به امت اسلامى را ایجاد کرد، که بزرگترین حربه براى دفاع از جوامع اسلامى در مقابل استکبار است.
چهارمین کار بزرگ او، ازالهى یکى از مرتجعترین و پلیدترین و وابستهترین رژیمهاى منطقه و جهان بود. ازالهى حکومت پادشاهى در ایران، یکى از بزرگترین کارهایى بود که کسى مىتوانست آن را تصور کند. ایران مهمترین دژ استعمار در منطقهى خلیجفارس و خاورمیانه بود. این دژ، به دست امام ما در هم فرو ریخته شد.
کار پنجم او، ایجاد حکومتى بر مبناى اسلام بود؛ چیزى که به ذهن مسلمانها و غیرمسلمانها خطور نمىکرد، و خواب خوشى بود که مسلمانهاى سادهلوح هم هرگز آن را با خود تصور نمىکردند و نمىدیدند. امام(ره) در حد یک معجزه، به این خیال افسانهآمیز لباس واقعیت پوشاند.
کار ششم او، ایجاد نهضت اسلامى در عالم بود. قبل از انقلاب اسلامى، در بسیارى از کشورها و از جمله کشورهاى اسلامى، گروهها و جوانها و ناراضیها و آزادىطلبها، با ایدئولوژیهاى چپ وارد میدان مىشدند؛ اما بعد از انقلاب اسلامى، پایه و مبناى حرکتها و نهضتهاى آزادیبخش، اسلام شد. امروز در هر نقطهیى از دنیاى وسیع اسلام که جمعیت یا گروهى به انگیزهى آزادیخواهى و ضدیت با استکبار حرکت مىکنند، مبنا و قاعدهى کار و امید و رکنشان، تفکر اسلامى است.
هفتمین کار بزرگ او، نگرشى جدید در فقه شیعه بود. فقاهت ما پایههاى بسیار مستحکمى داشته و دارد. فقاهت شیعه، یکى از محکمترین فقاهتها و متکى به قواعد و اصول و مبانى بسیار مستحکمى است. امام عزیزمان این فقه مستحکم را در گسترهیى وسیع و با نگرشى جهانى و حکومتى مورد توجه قرار داد و ابعادى از فقه را براى ما روشن کرد که قبل از آن روشن نبود.
کار هشتم او، ابطال باورهاى غلط در باب اخلاق فردى حکام بود. در دنیا پذیرفته شده است که کسانى که در رأس اجتماعات قرار مىگیرند، اخلاق فردىِ خاصى داشته باشند! تکبر ورزیدن، برخوردار بودن از زندگى راحت و مسرفانه، تجملگرایى، خودرأیى و خودخواهى و امثال اینها، چیزهایى است که مردم دنیا قبول کردند که کسانى که در رأس حکومتها قرار مىگیرند، این اخلاق را داشته باشند. حتّى در کشورهاى انقلابى، انقلابیونى که تا دیروز زیر چادرها زندگى مىکردند و در دخمهها مخفى مىشدند، به مجرد اینکه به حکومت مىرسند، وضع زندگیشان عوض مىشود و اخلاق حکومتیشان تغییر مىکند و همان وضعیتى را به خود مىگیرند که بقیهى سلاطین و رؤساى عالم داشتند! ما از نزدیک چنین چیزى را دیدهایم؛ براى مردم هم مایهى تعجب نیست.
امام ما این باور غلط را عوض کرد و نشان داد که رهبر محبوب و معشوق یک ملت و دیگر مسلمانان عالم، مىتواند زندگى زاهدانهیى داشته باشد و به جاى کاخهاى مجلل، در یک حسینیه از دیدارکنندگان پذیرایى کند و با لباس و زبان و اخلاق انبیا با مردم برخورد کند.
اگر دلهاى حکام و زمامداران به نور معرفت و حقیقت روشن شده باشد، تجمل و تشریفات و اسراف و برخورداریهاى زیاد و خودرأیى و تکبر و استکبار، جزو لوازم حتمى زمامدارى آنها محسوب نمىشود. از معجزات بزرگ آن بزرگوار این بود که هم در زندگى خود و هم در آن دستگاهى که به وجود آورده بود، نور معرفت و حقیقت تجلى یافته بود.
کار نهم او، احیاى روحیهى غرور و خودباورى در ملت ایران بود. برادران عزیز! حکومتهاى استبدادى و فردى، سالهاى متمادى ملت ما را به صورت ملتى ضعیف و مستضعف و توسرىخور در آورده بودند؛ ملتى که از استعداد جوشان و خصلتهاى جمعىِ فوقالعاده ممتاز برخوردار است و در طول تاریخ بعد از اسلام، اینهمه افتخارات علمى و سیاسى دارد.
قدرتهاى خارجى - مدتى انگلیسیها و مدتى هم روسها و دیگر دولتهاى اروپایى، و پس از آن امریکاییها - ملت ما را تحقیر کرده بودند. ملت ما هم باور کرده بود که قابلیت و لیاقت کارهاى بزرگ را ندارد، سازندگى از او بر نمىآید، ابتکار از او ساخته نیست و دیگران باید بر او آقایى کنند و به او زور بگویند! بنابراین، روح غرور و افتخار ملى را در ملت ما کشته بودند؛ ولى امام عزیز ما، روح غرور و افتخار ملى را در ملت ایران بیدار و زنده کردند.
در همان حال که ملت ما از احساسات و نخوتهاى بیجاى ناسیونالیستى - که استکبار عامل آن، و رژیم منحوس پهلوى مروجش بود - مبرا هستند، اما احساس عزت و قدرت مىکنند. امروز ملت ما از دست به دست هم دادن و توطئهى مشترک شرق و غرب و ارتجاع نمىترسند و احساس ضعف هم نمىکنند. جوانهاى ما احساس مىکنند که خودشان مىتوانند کشورشان را بسازند. مردم ما احساس مىکنند که قدرت و توان آن را دارند که در مقابل تحمیلها و زورگوییهاى شرق و غرب بایستند. این روح عزت و خودباورى و غرور ملى و افتخارات حقیقى و اصیل را امام(ره) در ملت ما زنده کرد.
و بالاخره دهمین کار بزرگ او، اثبات این نکته بود که «نه شرقى و نه غربى»، یک اصل عملى و ممکن است. دیگران خیال مىکردند که یا باید به شرق متکى بود و یا به غرب، یا باید نان این قدرت را خورد و ستایشش کرد و یا آن قدرت را ! فکر نمىکردند که یک ملت بتواند هم به شرق و هم به غرب «نه» بگوید و بایستد و بماند و خود را روزبهروز ریشهدارتر کند؛ اما امام(ره) این نکته را ثابت کرد.
فرازی از خطبههای نماز جمعه 23/4/1368
قالت فاطمه الزهرا (علیهاالسلام)
خدایی را حمد وسپاس گویید که به خاطر عظمت ونورش هر که در آسمانها وزمین است
به سوی اووسیله میجو ید وما وسیله اودرمیان مخلوقاتش وخاصان درگاه وجایگاه قدس اووحجت غیب ووارث پیامبرانش هستیم
حمایت از فلسطین
امروز ملت مسلمان فلسطین بپا خاسته است و مسلمانان در هر نقطه ای از جهان باید حمایت از متن جهاد فلسطین را هدف خود قراردهند.
ما با کمال قدرت از مسأله فلسطین حمایت می کنیم اما محافظه کاران و عوامل سازشکاری که داعیه حقوق ملت فلسطین را دارند مطرود میدانیم و باید این معادله را به دنیا تفهیم کنیم.
حضرت آیت الله خامنه ای رهبر معظم انقلاب اسلامی و ولی امر مسلمین جهان در آستانه چهارمین سالگرد قیام اسلامی فلسطین (انتفاضه) پیش از ظهر امروز در دیدار اعضای کمیته حمایت از انقلاب اسلامی فلسطین با ایشان طی رهنمودهایی خطاب به آنان ازفلسطین اشغالی به عنوان نقطه ای از عالم اسلام نام بردند که مسلمانان با واردآوردن ضربات خود می توانند پایه های استکبار را متزلزل کرده و در فاصله کوتاهی مسأله فلسطین را حل کنند.
مقام معظم رهبری مسأله فلسطین را مهمترین مسأله بین المللی جمهوری اسلامی ایران ازلحاظ وظیفه شرعی و تأثیر بلندمدت و تاریخی آن یادکردند وافزودند: دشمن با استفاده از غفلتها،اختلافات و هواپرستیهای رایج در میان مسلمانان شجره خبیثه ای را کاشته و دستگاه استکبار نیز با اتفاق کامل به حفاظت از آن پرداخته است. اشغال سرزمین اسلامی فلسطین توسط رژیم غاصب صهیونیستی خسارت بزرگی را بر جهان اسلام تحمیل کرده و زخم مهلکی را بر پیکر مسلمانان وارد آورده است وما برای درمان آن تلاش می کنیم.
حضرت آیت الله خامنه ای به اتفاق نظر فرق اسلامی بر وجوب جهاد علیه غاصبین قدس شریف اشاره کردند و با مورد سئوال قراردادن بی تفاوتی حاکم بر دنیای اسلام نسبت به مسأله بسیار مهم فلسطین فرمودند: ادعای بی ثمر بودن مبارزه بهانه ای خلاف و دروغین است. مسلمانان باید خود را به دفاع از فلسطین موظف بدانند. اگر دولتها و قدرتهای اسلامی نسبت به فلسطین احساس وظیفه وتکلیف کنند می توانند در این نقطه از عالم اسلام چنان ضربه ای بر آمریکا واردسازند که پایه های استکبار متزلزل و در فاصله کوتاهی مسأله فلسطین نیز حل شود.
رهبر انقلاب اسلامی آمادگی جمهوری اسلامی ایران برای سازماندهی نیروها وبکارگیری قدرت حکومتی خود در جهت پایان بخشیدن به اشغال سرزمین اسلامی فلسطین رامورد تأکید قراردادند و افزودند: « دنیای اسلام باید خود را در این مسأله سهیم بداند و نسبت به آن اهتمام ورزد. امروز ملت مسلمان فلسطین بپا خاسته است و مسلمانان در هر نقطه ای از جهان باید حمایت از متن جهاد فلسطین را هدف خود قراردهند و بیتوازنی زننده و فجیع قوا در داخل فلسطین اشغالی را که در یک سوی آن ملتی بی پناه و در سوی دیگر رژیمی غاصب و برخوردار از تمامی تجهیزات سرکوبگری قراردارند ازبین ببرند.
ولی امر مسلمین مردم فلسطین را محور اساسی برای برخورداری از هرگونه حمایتی دانستند و ضمن نفی گروههای سازشکار فلسطین فرمودند: هدف عمده ما قراردادن وسایل مؤثر، در اختیار انقلاب اسلامی فلسطین است پشتیبانی از قیام فلسطین تنها به حمایت اخلاقی، سیاسی و مالی محدود نمی شود بلکه باید فلسطینیان مستقیماً در جهاد علیه رژیم صهیونیستی مورد حمایت قرارگیرند.
ایشاندر بخش دیگری از بیاناتشان توجه اعضای کمیته حمایت از انقلاب اسلامی فلسطین را به مسأله تبلیغات جهانی و استفاده صحیح از وسایل و عناصر مؤثر در این زمینه جلب کردند و خطاب به آنان فرمودند: ما با کمال قدرت از مسأله فلسطین حمایت می کنیم اما محافظه کاران و عوامل سازشکاری که داعیه حقوق ملت فلسطین را دارند مطرود میدانیم و باید این معادله را به دنیا تفهیم کنیم.
برپایه همین گزارش پیش ازبیانات معظم له آقای عطاءالله مهاجرانی معاون حقوقی و پارلمانی رئیٍس جمهور ورئیس کمیته حمایت از انقلاب اسلامی فلسطین گزارش کوتاهی از فعالیتها و برنامه هایاین کمیته را به استحضار مقام معظم رهبری رساند و طی آن تأسیس صندوق جمع آوری کمکهای مالی برای حمایت از قیام اسلامی فلسطین را اعلام داشت که در این رابطه مبلغ یکصد میلیون ریال ازسوی رهبر معظم انقلاب اسلامی به این صندوق ا ختصاص یافت.
در دیدار کمیته حمایت از انقلاب اسلامی فلسطین 1369/09/04
دفاع از قیام اسلامی فلسطین واجب عینی
تحقیقاً امروز در زندگی مسلمین و درآفاق اسلامی هیچ مساله ای به اهمیت مسئله ی فلسطین نیست. این بزرگترین بلایی است که در دورانهای اخیر بر آحاد مسلمین نازل شده است که دشمنان جهانی اسلام بخشی ازخانه ی مسلمانان را سنگری برای مبارزه با خواسته ها، حرکتها و حمله به صفوف مسلمانان قرارداده اند . دفاع از قیام اسلامی فلسطین واجب عینی و واضح ترین مصادیق جهاد دفاعی است که تمامی فقهای اسلام بر آن تاکید دارند.
هر وجب از خاک فلسطین یک وجب از خانه ی مسلمین است و هر حاکمیتی به جز حاکمیت اسلام و مردم مسلمان فلسطین حکومتی غاصب محسوب می شود. بحث شما ستیز با یهودیان نیست بلکه مسئله بر سر خانه ی غصب شده مسلمین است.
شکر این نعمت الهی آ ن است که مسلمانان در هر نقطه ای ازجهان بصورت وسیع و همه جانبه فلسطینیانی را که به نام اسلام مبارزه می کنند مورد حمایت سیاسی، تبلیغاتی، اخلای و نظامی قراردهند و آن را تکلیف شرعی خود بدانند.
دوستی با کسانی که پشتیبان همه جانبه غاصبین فلسطین محسوب میشوند مغایر دشمنی با رژیم صهیونیستی است لذا تکیه برحامیان این رژیم قطعاً انحراف و یک اشتباه بزرگ است. کسانی که صهیونیست ها و اسرائیل را تغذیه و یا او را به نحوی کمک می کنند و یا با وی مذاکره میکنند درجبهه ی اسرائیل قراردارند. مبارزه برای بازپس گیری سرزمین فلسطین باید معنای حقیقی داشته باشد. مبارزه در نقطه مقابل سازش قراردارد و در مسئله فلسطین مبارزه یک وظیفه و سازش یک خیانت است.
روشنفکران، نویسندگان، هنرمندان و دست اندرکاران تبلیغات در جهان اسلام باید با احساس تکلیف نسبت به مسئله فلسطین افکار عمومی دنیا را از ظلم بی نظیری که امروز به ملت فلسطین می شود آگاه سازند و برای این منظور باید تمامی ابعاد و شیوه های هنری مورد توجه قرارگیرد.
بخشی از بیانات مقام معظم رهبری در دیدار با شرکتکنندگان در اولین کنفرانس اسلامی فلسطین 1369/09/13
نخستین ستاره ای بودی که در عرش به خورشید نبوت رسیدی؛ ستاره ای نیلی به رنگ جراحت آسمان و زخم زمان. ای ام ابیها! ای مهربان ترین مادر، حبیبه ی حق و شفیعه ی حشر! پدر و مادرم فدای پینه ی دست هایت باد. تو محور آسیای ایثاری و اولین علت خلقت. ای مادر رسالت و همتای ولایت! به روزهایی می اندیشیم که پس از واقعه ی عظیم غدیر، همراه با حسنین به خانه های اهل مدینه می رفتی و با بیان وحیانی خویش حجت الهی را بر غافلان، تمام می کردی و بدین سان از آغاز، حمایت از ولایت، سرلوحه ی خصایل آسمانی ات بود.
غبار غم از سیمای زیبای علی می زدودی و بر زخم های فزون از ستاره ی پیکرش که نشان از رزم با باطل داشت، مرهم می نهادی. فتوحات مولا، رهین مهربانی توست. هنوز خطابه های رسایت سراج راه مجاهدان است و بر آفاق تاریخ می تابد. پاره ی تن رسول یار بودی و یگانه یاور یکتا امیر عاشقان. تلألؤ ذوالفقارعلی، وامدار عزم و عزت تو بود. آنگاه که بر بی بصیرتان و دنیا پرستان غضب می کردی، غضبناکی آفریدگار قادر، آشکار می شد. رضای تو رضای حق بود و با خرسندی ات، تمامت اهل عرش و ساکنان قدس، قرین شعف می شدند.
وصله های چادر و بوریای خانه ات، تمنیات و تمایلات خاکیان را به هیچ می انگاشت. صالحان و صدیقین و مقربان ملکوت، آرزومند خدمتگزاری خاندان خدایی ات بودند و بانوان برگزیده ی حق ، رفت و روب آستانه ی خانه ی اهل بیت(ع) را تمنا می کردند و با این وصف، دستان مبارکت که بوسه گاه اشرف رسولان بود، از فزونی تلاش مهرآگینت پینه بسته بود.
همه ی قصرهای جنت و تمام گهرها و آذین های باغ بهشت، ذره ای از غبار خشت خانه ات هستند و هستی، جلوه ی یک سجود سالکانه ی تو. اگر نبودی، افلاک و آفریدگان به وادی حیات نمی رسیدند.
ما «اسیر» عنایت تو هستیم و «مسکین» و محتاج شفاعتت. اینک «یتیم» هجران توییم و سیه پوش نیلوفر ساقه شکسته ی شهود؛ « و یطعمون الطعام علی حبّه مسکینا ً و یتیما ً و اسیرا». ما را نیز به طعام معرفت و محبت، میهمان کن و از زلال زمزم خیر کثیر، بنوشان ای عطیه ی عرش!
سلام بر غمگنانه ترین روایت ولایت! امروز جان علی از تن مفارقت کرد، گرد یتیمی بر رخسار مهسای زینب نشست، موسم تنهایی حسن فرا رسید، حسین از همین لحظه، کربلایی شد و طلیعه ی عاشورا بر صحیفه ی راز، تابید. ای مهدی موعود، ای آخرین حجت یار! تو شاهدی که مادر سادات را شبانه به جانب مزاری ناپیدا مشایعت کردند و پیکر زخمی شقایق باغ ولایت را به آغوش خاک سپردند و علی بی یاور شد. ای قائم آل یاسین، ای شمس بنی هاشم، ای برپا کننده ی قسط ، ای احیاگر عدل علی! ذوالفقار قیام از نیام برآور و روا مدار که چنین، امواج غم بر دریای دل شیعه بیفزایند.
اینک در شعاع آفتاب خرداد، اندوهی سترگ بر شکوفه های قلب شیعه سایه گستر شد. ستاره ی امید نبی بر خاک فتاد و موج دریای دل علی به ساحل فرقت رسید و برترین آشنای عرشیان بر فراز دست سپیداران در سیاهی شب به ضیافت سرخ لقا نایل شد.
مادر، چه غریبانه از دیار عاطفه ها هجرت کرد و در مشایعتش مرغ دل تا فراسوی آسمان کوچید. معتصمین شیطان، تلخی شوکران فراق را در کام یاران سپیده ریختند. واحسرتا! مهتاب نیلی شفاعت به محاق نشست و طوبای رعنای ولایت و آذین صحیفه ی شهادت، پای به معراج نهاد و سایه ی همای عنایتش را از ماسوا برچید.
امروز از سیمای یاس ها و نسترن های بهاری، نکهت غم می خیزد. امروز شقایق های دشت بی قراری، سیاهپوش زهرای آل یاسینند و از سمت آبی دلدادگی، سحاب حزن و توفان حسرت به آسمان احساس سرخ شیعه رسیده و بارش اشک و تراوش زمزم عشق و ریزش آبشار حرمان و رویش غنچه های درد و داغ، منظر بهار غمند و عندلیب عاطفه را به نغمه ی فرقت فرامی خوانند.
یا فاطمه، یا سیدتنا و مولاتنا!
ادرکنا!
امروز صبای سوزدل ها حزین و خرامان به سوی مدینه وزید و عطر یاسمن های اندوه در کوچه های ارادت پیچید. سلام عاشقان بر غریب مدینه. امروز تمام راه های آسمان را به سوی مدینه گشوده اند و راهیان سبز سلوک به تنهایی مزار یار می اندیشند. آنک، در رثای گوهر گمگشته ی علی، ریزش الماس اشک را شاید و تراوش یاقوت آه. آنگاه که شمشاد شیدای ولایت را شبانه به معراج مهر بردند، چشمه ی اشتیاق خشکید و ماه امید، هجرت کرد. چه شباهنگام دلتنگی بود و چه سپیده ی سیاهی! تمام خورشیدهای شعف، یکباره با غروب آشنا شدند. سیمای سپید زهره ی منظومه ی ولایت به سرخی گرایید.
فاطمه، معیار فضایل بود و اسوه ی سرآمدان عصمت و میزان محسنین. در فناکده ی خاک، افول کرد و در بقاسرای عرش، طلوع و تابندگی نمود. هنوز آوای شیوایش در گوش دل ها باقی است که همگان را به پارسایی و پایداری در ولایت علوی می خواند و خود،عامل نخست آن بود. آیین محمد (ص) از استقامت سرخ زهرا آوازه یافت و امت از مرام زیبایش، مجد. فردای شیعه از دیروز شعله ناک آلاله ی شهید نبی، به روشنایی رسید و سوز سینه ی آسمانی اش، اقتدار و صبر حسین و سطوت و صلابت حسن را به ارمغان آورد.
السلام علیک یا فاطمة الزهرا یا بنت رسول الله!
ما خاک پای یوسف گمگشته ی توییم و حیات و قیام و حکومت و جان و روح و هستی مان رهین یک نگاه آسمانی اوست. انقلاب اسلامی ما جلوه ی کوچکی از نورعنایت فرزند عزیز توست. تمام شقایق های دشت التهاب برای قطره ای از دریای احسانش در انتظار، می سوزند.
خدایا مباد که نسیان و غفلت ما، موعود عاشقان را دل آزرده سازد، که تمام حیات و نهضت ما برای یک تبسم ملیح اوست. سال هاست که دلتنگ غیبت و نهانی اوییم و نیک می دانیم که وجود جودآگینش حضور محض است و نهانی، از آن ماست.
یا فاطمة الزهرا، یا قرة عین الرسول!
پدر و مادرم فدای خاک قدوم گل گمگشته ات باد. نظر عنایت خویش از ما مگیر. ضعیفانیم و چه کسی به ما نظر کند جز مظهر سطوت رسول یار؟ تهی دستانیم و چه کسی احسان مان کند جز جلوه ی غنای دوست؟
یا وجیهتا ًعند الله، اشفعی لنا عند الله!
ادامه مطلب...
+ تولدتون مبارک
+ شما کجای تهران هستید ؟
+ سلام در مورد خادمی توی تابستان برنامه داری
+ سلام عالی بود خسته نباشی